
لذت در جمع کردن یا شنیدن موسیقی است؟
بحران اقتصادی موسیقی سالها زودتر از بحران فراگیر اقتصادی امروز جهان آغاز شد. وضعیتی که با مراجعه به یکی از فروشگاههای موسیقی در ممالک دیگر به وضوح دیده میشود. راه دور نروید، کافی است سری به منطقه 23 شهر تهران (دوبی – امارات متحده!) بزنید و وارد یکی از فروشگاههای بزرگ موسیقی شوید. همان اَبَرفروشگاههایی که قرار بود مشتریان را با انبوه آلبومهای موسیقی غرق کنند، امروز با انواع کالاهای دیگر به استقبالتان میآیند. اول گوشی و تجهیزات موبایل، سپس ادوات ضبط و پخش دیجیتالی موسیقی، به دنبال آن بازیهای کامپیوتری، بعد دوربینهای دیجیتال و در ادامه فیلمهای روز دنیا جلب نظر میکنند و در انتها نیز فضایی برای عرضه محصولات موسیقی یافت خواهید کرد! خلاصه فکر نکنید که این فقط مشکل فروشگاههای ایرانی است که قصابیها کارت اینترنت میفروشند و آبمیوهفروشان در ویترینشان فندک زیپو و چاقوی ارتش سوئیس میچینند.
این قبیل فروشگاهها بدون اتکا به کالاهای مزبور (که عموما با موسیقی بیارتباط هم نیستند) حتی توان پرداخت هزینههای ماهیانه خود را هم نخواهند داشت. طبیعی است که ابایی نیز نداشته باشند تا قفسههای موسیقی را به حداقل برسانند. اما آیا این آمارها حکایت از کم رونق شدن موسیقی دارد؟ خیر، با مشاهده فروش سرسامآور تجهیزات زیربنایی موسیقی، جواب قطعا منفی است. موسیقی هنوز خواهان دارد. پس اگر تولیدات موسیقی بیمخاطب شدهاند، احتمالا تقاضا به سمت دیگری سوق داده شده که به خود موسیقی منفعت آنچنانی نمیرساند. تکنولوژی دیجیتال، ابزارهای جدید حمل موسیقی، گوشیهای موبایل چند منظوره و خطوط پرسرعت اینترنت، همگی دنیای جدیدی را ایجاد کردهاند که ذائقه و اخلاق مردم را تغییر داده است.
کمتر کسی علاقه به خریدن CD دارد. در فرانسه (به عنوان موسیقیدوستترین کشور اروپا) تنها 15 درصد آلبومهای جدید به فروشگاههای زنجیرهای (fnac) راه مییابند! باقی تولیدات اصولا سهمی از قفسهها پیدا نمیکنند. در حالیکه روزانه میلیونها قطعه موسیقی در شبکه اینترنت جابهجا میشود. ماجرای Apple و iTunes فقط یک نمونه از این پدیده است. برای آقای جابز رئیس Apple، سرویس iTunes باید سکوی پرتابی برای فروشiPod و iPhone باشد، که به شدت هست! دیگر مهم نیست موسیقی یا اطلاعاتی که در آن ذخیره میگردد از کجا آمده است. تجهیزات دیجیتالی طی چند سال اخیر به یک مُد یا خرده فرهنگ (cult) تبدیل شدهاند و آنچنان اعتیادی را ایجاد کرده است که حتی دارندگان iPod 80 گیگابایتی، به محض ظهور مدل 120 گیگابایتی، بلادرنگ سراغ آن میروند. هیچکس هم دغدغهای درباره محتوا یا شکل استفاده از آن را ندارد. بروید از 100 نفر که صاحب یکی از این دستگاهها هستند بپرسید محتویات آن را از کجا تهیه کردهاند تا قضیه روشن شود. یا به آمارهای رسمی Apple مراجعه کنید و تحلیلی ساده انجام دهید. iPod به عنوان یکی از دهها ابزار مطرح حمل موسیقی، از سال 2001 تا کنون بیش از 150 میلیون دستگاه فروخته است. یک دستگاه ساده و از مد افتاده 40 گیگابایتی، ظرفیت حمل 8 هزار قطعه با حجم متوسط 5 مگابایت را دارد.
اگر هر دستگاه تنها نیمی از ظرفیت خود را به انباشتن موسیقی اختصاص بدهد، بدان معناست که کل گنجایش ipodهای فروخته شده حدود 600 میلیارد قطعه است! این در حالی است که iTunes در ماه آذر 1387، تازه شش میلیاردمین Download را از زمان تاسیساش جشن گرفته است! نتیجه اینکه iTunes تنها 1 درصد کل محتوای این دستگاهها را تامین میکند. پس آن 99 درصد قطعات دیگر از کجا آمدهاند؟ از آرشیو شخصی صاحبان این ادوات؟ از سایر سایتهای فروش دیجیتال؟ بسیار خب. اگر نیمی از آن را هم با این منطق حذف کنیم، کماکان به رقمی حدود 300 میلیارد قطعه مجهول در درون iPodها میرسیم (بدانید که این تحلیل خیلی خوشبینانه است چون اغلب مصرفکنندگان iPod زیر30 سال سن دارند و بر اساس گزارش ماهنامه معتبر Prospect Magazine، تنها 20 درصد بازار موسیقی اورژینال را تشکیل میدهند). نتیجه اینکه تکنولوژی روز به جای تقویت، تسهیل و جذابتر کردن رابطه میان هنرمند و مخاطب، عملا امکان زیرپا گذاشتن حقوق هنرمندان و صنعتگران را نهادینه کرده است.
صرفنظر از مورد بالا، این پدیده عارضه دیگری را نیز به همراه داشته و آن تغییر رفتار استفادهکنندگان در مواجهه با موضوعی به نام موسیقی است و ماجرا را به مسابقهای برای موسیقی جمع کردن شبیه کرده تا موسیقی گوش دادن. آنی برنده است که بیشتر داشته باشد. به مکالمه iPod بازها گوش کنید. «iPodمن 120 گیگه. 25 هزارتا Track توشه! فول آلبوم 200 تا گروه رو دارم«. «اِه! خوش به حالت مال من فقط 40 گیگه». 25 هزار تراک؟ یعنی حدود 3000 آلبوم یا قریب به 2600 ساعت موسیقی. اگر یک انسان متعادل و موزیک دوست روزانه به طور مفید 3 ساعت موسیقی گوش کند، به 5/2 سال زمان نیاز دارد تا هر قطعه ذخیره شده در دستگاه دلبندش را فقط یک بار بشنود! پیشرفتهای فعلی به نوعی حقوق مالکیت را منتفی و دنیای هنر را وارد عرصه مشاعات کرده است! یعنی چیزی شبیه به وضعیتی که در مملکت عزیز ما سالهاست که رواج دارد! چه بسا ما از دنیای غرب 35 سال نیز جلوتر هستیم، چون دهها سال است که با این پدیده مواجهیم و هنوز هم با پررویی کار موسیقی میکنیم! تازه به این همه فنآوری هم نیاز نبود تا مِلک دیگران را مشاع کنیم. دِکهای دو کاسته ماجرا را خیلی وقت پیش حل کرده بود! هر فناوری، دستآوردهای مثبت و منفی دارد و این مطلب در نهی پیشرفت آن نیست بلکه به برخی تبعات اشاره دارد و یافتن راهی برای همزیستی با آن. در این میان دنیا بیکار ننشسته و صنعت موسیقی جهتگیریهای جدیدی داشته است که به نظر میآید در ایران فعلا قادر به دستیابی مطلوب به آن نباشیم.
امروز، آنهایی باقی میمانند که آثارشان خاصیت و امکان اجرای زنده داشته باشد. موسیقی که ارزش صحنهای ندارد به طور خودکار وارد چرخه مریض و کم بازده دیجیتال خواهد شد. با کمی دقت میبینیم که حجم کنسرتها، فستیوالهای بزرگ و کوچک، باشگاه های متنوع که موسیقی زنده رکن اصلی آنهاست همانند قارچ در حال تکثیر هستند. اگر در گذشته بسیاری از هنرمندان با تولید آلبوم برای خود کنسرت جور میکردند امروزه دقیقا معکوس عمل میکنند و کنسرت میدهند تا آلبومهایشان را تبلیغ کند. یعنی عرصهای جدید برای آن 85 درصد آلبومهای مظلوم. هنجارهای منتج از فرهنگ دیجیتال، خانهنشین شدن مردم مقابل تلویزیون و رایانه، جدا شدن از جمع با نصب هدفُن به گوشها. . . باعث شده تا مراوادات اجتماعی به حداقل سطح ممکن برسد و این برای یک جامعه پویا خطرناک است.
به همین دلیل سیاستگذاران، سازمانها، شهرداریها، نهادها و... همگی درصدد هستند تا از رویدادهای جمعی حمایت کنند تا جریان زندگی در فضاهای عمومی نمیرد. همانطور که بر خلاف پیشبینیهای دولت مردان کشورمان، موج بحران اقتصادی جهان به ایران هم رسید (حالا چه موج اول آن چه موج دوم آن. مهم این است که رسید!)، تبعات حاصل از بحران در صنایع فرهنگی نیز گریبانما را خواهد گرفت. دنیا در حال تجربهاندوزی و یافتن راهحل است.
بدانیم که قریب به یک میلیون شهروند ایرانی از طریق موسیقی امرار معاش میکنند (از آهنگساز تا مولودی خوان، از عوامل فنی تا کارمندان اداری شرکتهای انتشاراتی) که رقم بسیار بالایی است. موسیقی در فضاهای عمومی کشورمان هنوز شکل و رونق چندانی ندارد. باید به فکر کاربردهای جدید برای آن بود و گرنه بحرانی جدید دامن موسیقی ما را خواهد گرفت. از موج دوم غافل نشویم!
* مدیر نشر موسیقی هرمس و مدرس دانشگاه کلمبیا در شیکاگو)
منبع: اعتماد ملی
این قبیل فروشگاهها بدون اتکا به کالاهای مزبور (که عموما با موسیقی بیارتباط هم نیستند) حتی توان پرداخت هزینههای ماهیانه خود را هم نخواهند داشت. طبیعی است که ابایی نیز نداشته باشند تا قفسههای موسیقی را به حداقل برسانند. اما آیا این آمارها حکایت از کم رونق شدن موسیقی دارد؟ خیر، با مشاهده فروش سرسامآور تجهیزات زیربنایی موسیقی، جواب قطعا منفی است. موسیقی هنوز خواهان دارد. پس اگر تولیدات موسیقی بیمخاطب شدهاند، احتمالا تقاضا به سمت دیگری سوق داده شده که به خود موسیقی منفعت آنچنانی نمیرساند. تکنولوژی دیجیتال، ابزارهای جدید حمل موسیقی، گوشیهای موبایل چند منظوره و خطوط پرسرعت اینترنت، همگی دنیای جدیدی را ایجاد کردهاند که ذائقه و اخلاق مردم را تغییر داده است.
کمتر کسی علاقه به خریدن CD دارد. در فرانسه (به عنوان موسیقیدوستترین کشور اروپا) تنها 15 درصد آلبومهای جدید به فروشگاههای زنجیرهای (fnac) راه مییابند! باقی تولیدات اصولا سهمی از قفسهها پیدا نمیکنند. در حالیکه روزانه میلیونها قطعه موسیقی در شبکه اینترنت جابهجا میشود. ماجرای Apple و iTunes فقط یک نمونه از این پدیده است. برای آقای جابز رئیس Apple، سرویس iTunes باید سکوی پرتابی برای فروشiPod و iPhone باشد، که به شدت هست! دیگر مهم نیست موسیقی یا اطلاعاتی که در آن ذخیره میگردد از کجا آمده است. تجهیزات دیجیتالی طی چند سال اخیر به یک مُد یا خرده فرهنگ (cult) تبدیل شدهاند و آنچنان اعتیادی را ایجاد کرده است که حتی دارندگان iPod 80 گیگابایتی، به محض ظهور مدل 120 گیگابایتی، بلادرنگ سراغ آن میروند. هیچکس هم دغدغهای درباره محتوا یا شکل استفاده از آن را ندارد. بروید از 100 نفر که صاحب یکی از این دستگاهها هستند بپرسید محتویات آن را از کجا تهیه کردهاند تا قضیه روشن شود. یا به آمارهای رسمی Apple مراجعه کنید و تحلیلی ساده انجام دهید. iPod به عنوان یکی از دهها ابزار مطرح حمل موسیقی، از سال 2001 تا کنون بیش از 150 میلیون دستگاه فروخته است. یک دستگاه ساده و از مد افتاده 40 گیگابایتی، ظرفیت حمل 8 هزار قطعه با حجم متوسط 5 مگابایت را دارد.
اگر هر دستگاه تنها نیمی از ظرفیت خود را به انباشتن موسیقی اختصاص بدهد، بدان معناست که کل گنجایش ipodهای فروخته شده حدود 600 میلیارد قطعه است! این در حالی است که iTunes در ماه آذر 1387، تازه شش میلیاردمین Download را از زمان تاسیساش جشن گرفته است! نتیجه اینکه iTunes تنها 1 درصد کل محتوای این دستگاهها را تامین میکند. پس آن 99 درصد قطعات دیگر از کجا آمدهاند؟ از آرشیو شخصی صاحبان این ادوات؟ از سایر سایتهای فروش دیجیتال؟ بسیار خب. اگر نیمی از آن را هم با این منطق حذف کنیم، کماکان به رقمی حدود 300 میلیارد قطعه مجهول در درون iPodها میرسیم (بدانید که این تحلیل خیلی خوشبینانه است چون اغلب مصرفکنندگان iPod زیر30 سال سن دارند و بر اساس گزارش ماهنامه معتبر Prospect Magazine، تنها 20 درصد بازار موسیقی اورژینال را تشکیل میدهند). نتیجه اینکه تکنولوژی روز به جای تقویت، تسهیل و جذابتر کردن رابطه میان هنرمند و مخاطب، عملا امکان زیرپا گذاشتن حقوق هنرمندان و صنعتگران را نهادینه کرده است.
صرفنظر از مورد بالا، این پدیده عارضه دیگری را نیز به همراه داشته و آن تغییر رفتار استفادهکنندگان در مواجهه با موضوعی به نام موسیقی است و ماجرا را به مسابقهای برای موسیقی جمع کردن شبیه کرده تا موسیقی گوش دادن. آنی برنده است که بیشتر داشته باشد. به مکالمه iPod بازها گوش کنید. «iPodمن 120 گیگه. 25 هزارتا Track توشه! فول آلبوم 200 تا گروه رو دارم«. «اِه! خوش به حالت مال من فقط 40 گیگه». 25 هزار تراک؟ یعنی حدود 3000 آلبوم یا قریب به 2600 ساعت موسیقی. اگر یک انسان متعادل و موزیک دوست روزانه به طور مفید 3 ساعت موسیقی گوش کند، به 5/2 سال زمان نیاز دارد تا هر قطعه ذخیره شده در دستگاه دلبندش را فقط یک بار بشنود! پیشرفتهای فعلی به نوعی حقوق مالکیت را منتفی و دنیای هنر را وارد عرصه مشاعات کرده است! یعنی چیزی شبیه به وضعیتی که در مملکت عزیز ما سالهاست که رواج دارد! چه بسا ما از دنیای غرب 35 سال نیز جلوتر هستیم، چون دهها سال است که با این پدیده مواجهیم و هنوز هم با پررویی کار موسیقی میکنیم! تازه به این همه فنآوری هم نیاز نبود تا مِلک دیگران را مشاع کنیم. دِکهای دو کاسته ماجرا را خیلی وقت پیش حل کرده بود! هر فناوری، دستآوردهای مثبت و منفی دارد و این مطلب در نهی پیشرفت آن نیست بلکه به برخی تبعات اشاره دارد و یافتن راهی برای همزیستی با آن. در این میان دنیا بیکار ننشسته و صنعت موسیقی جهتگیریهای جدیدی داشته است که به نظر میآید در ایران فعلا قادر به دستیابی مطلوب به آن نباشیم.
امروز، آنهایی باقی میمانند که آثارشان خاصیت و امکان اجرای زنده داشته باشد. موسیقی که ارزش صحنهای ندارد به طور خودکار وارد چرخه مریض و کم بازده دیجیتال خواهد شد. با کمی دقت میبینیم که حجم کنسرتها، فستیوالهای بزرگ و کوچک، باشگاه های متنوع که موسیقی زنده رکن اصلی آنهاست همانند قارچ در حال تکثیر هستند. اگر در گذشته بسیاری از هنرمندان با تولید آلبوم برای خود کنسرت جور میکردند امروزه دقیقا معکوس عمل میکنند و کنسرت میدهند تا آلبومهایشان را تبلیغ کند. یعنی عرصهای جدید برای آن 85 درصد آلبومهای مظلوم. هنجارهای منتج از فرهنگ دیجیتال، خانهنشین شدن مردم مقابل تلویزیون و رایانه، جدا شدن از جمع با نصب هدفُن به گوشها. . . باعث شده تا مراوادات اجتماعی به حداقل سطح ممکن برسد و این برای یک جامعه پویا خطرناک است.
به همین دلیل سیاستگذاران، سازمانها، شهرداریها، نهادها و... همگی درصدد هستند تا از رویدادهای جمعی حمایت کنند تا جریان زندگی در فضاهای عمومی نمیرد. همانطور که بر خلاف پیشبینیهای دولت مردان کشورمان، موج بحران اقتصادی جهان به ایران هم رسید (حالا چه موج اول آن چه موج دوم آن. مهم این است که رسید!)، تبعات حاصل از بحران در صنایع فرهنگی نیز گریبانما را خواهد گرفت. دنیا در حال تجربهاندوزی و یافتن راهحل است.
بدانیم که قریب به یک میلیون شهروند ایرانی از طریق موسیقی امرار معاش میکنند (از آهنگساز تا مولودی خوان، از عوامل فنی تا کارمندان اداری شرکتهای انتشاراتی) که رقم بسیار بالایی است. موسیقی در فضاهای عمومی کشورمان هنوز شکل و رونق چندانی ندارد. باید به فکر کاربردهای جدید برای آن بود و گرنه بحرانی جدید دامن موسیقی ما را خواهد گرفت. از موج دوم غافل نشویم!
* مدیر نشر موسیقی هرمس و مدرس دانشگاه کلمبیا در شیکاگو)
منبع: اعتماد ملی
تاریخ انتشار : جمعه 1 خرداد 1388 - 00:00
دیدگاهها
سلام جناب صدیقی.
مطلب جالبی بود و آمار های جالبتری داشت.
واقعا جای تاسف داره واسه کشوری مثل ما که ادعای فرهنگ و هنرمون میشه.
کی میتونیم خودمون رو جمع و جور کنیم خدا میدونه.
مطلبی برای متاسف شدن ...
افزودن یک دیدگاه جدید