نقدی بر «یه شاخه نیلوفر» محسن چاووشی
هنوز « سنگ صبور » را داریم
موسیقی ما- مرتضی خیابانیان: نخستین آلبوم ممهور به مهر ارشاد «محسن چاووشی» تاکنون به گوش هوداران و نیوشندگان صدایش رسیده است. کش و قوس هایی که پخش این آلبوم در پی داشت اگر نه بی سابقه، که در ایران کم سابقه بوده است. اولین بار بود که مشتاقان صدای کسی پاشنهء در موسسه پخش را از جا در آورده و تلفنش را همیشه اشغال نگه داشته بودند! هر خبری، حتی کوچک، حتی شایعه، به سرعت نه تنها در ابعاد وبلاگ ها و وبسایت ها که در مقیاس رسانه های چاپی رسمی منتشر می شدند، واکنش بر می انگیختند، تکذیب می شدند، تایید می شدند یا در بعضی موارد هم هیچ کدام.
هواداران همچنان آن ترانه 30 ثانیه ای که موسسه پخش کننده به عنوان نمونه در سایت اش قرار داده بود را گوش می دادند و به رویا فرو می رفتند. و به گمانم هنوز هم کسی در «آوای باربد» پیدا نشده تا نام آلبوم را - که با نام پخش شده مغایر است- از قسمت «به زودی»ها خارج کند. باید این حرف ها جایی زده شود. این درددل ها باید گفته شود تا شاید روزی روزگاری کسی به یاد بیاورد که باربد حتی یک عذرخواهی یا اطلاعیه روشنگر یک خطی، بابت دو سال انتظار بی پاسخ هواداران صادر نکرد. چنانکه تا آخرین لحظه ها هم همه فکر می کردند شاید «این هم سراب است...»
آخرین جایی که اخبار مربوط به محسن چاووشی را «پوشش» می داد (و نه تولید خبر) انجمن نیمه رسمی (و گویا حالا رسمی!) هواداران چاووشی بود؛ و هیچ کس، هیچ کس، و باز هم هیچ کس توضیح نداد که مثلاً مشکل چاووشی با «حراست» ارشاد است و نه بخش «موسیقی» آن. شاید هم قرار نبود همه بفهمند. قرار بود همه فقط تهییج شوند. ذوق کنند. منتظر بمانند. انتظاری که این اواخر عده ای را دیوانه کرده بود. بله، انتظار دیوانه می کند آدمی را. و همین شد که این ذوق و شوق این اواخر به «رنج» تبدیل شده بود. کسی انگار وظیفه نداشت توضیح بدهد که «چون تیراژ بالا بود، پخش کار به عقب افتاد»، یا «ماه رمضان زمان خوبی برای پخش آلبوم نیست»؛ غیر از خود چاووشی. انگار شرکت تولید و پخش تنها به این فکر می کرد که اشتیاق جمعیت مشتاق را بیشتر کند و با امنیتی کردن فضا(!) خواستار این بود که حول پخش کار سر و صدای رسانه ای شکل نگیرد.
همه جا پر بود از گمانه زنی؛ اینکه چه کسانی شاعر کار هستند، چه کسانی قرار است همخوانی کنند و همه جا پر بود از «فضای متفاوت» این آلبوم. به راستی هم که چقدر متفاوت...
البته حالا هم شاید زود باشد برای نقد این آلبوم. اما همین که داریم درباره کاری «حرف» می زنیم یعنی ارزش «حرف زدن» را داشته است. اینکه سایت معتبر «هفتان» به فاصله ای اندک، پنج لینک به مطالب مرتبط به آلبوم جدید چاووشی می دهد نشان از برد و اثر گذاری «نام» محسن چاووشی بر قشر عظیمی از مخاطبان است. مخاطبانی که به معنای دقیق کلمه فرهیخته محسوب می شوند. غیر از معدودی از هواداران دو آتشه و متعصب و نیز دیگرانی که برای بار اول با «پدیده» محسن چاووشی برخورد داشتند، اغلب مخاطبان یک جمله را تکرار می کردند: «انتظارات را بر آورده نکرد». معیار سنجش این عده، ترانه های سابق خود محسن چاووشی بود و نه کس یا چیز دیگر. این تفاوت معیار است که باعث می شود آلبوم «یه شاخه نیلوفر» برترین آلبوم ماه (و احتمالاً سال) شود، اما برای بیشتر طرفداران و دوستداران صدای چاووشی راضی کننده نباشد. به گمانم باید مقوله های مختلف را دسته بندی کرد و سپس به نقد آن ها پرداخت. گرچه حق دارند کسانی که می گویند تمام عوامل دست به دست هم یک «کار» را می سازند و جدا کردن آن ها از هم و صرف نظر کردن از اثر گذاری متقابل آن ها بر هم خطاست. اما شاید منفعت این نوع تحلیل بر مضرات آن بیارزد. امیدوارم.
نقد و تحلیل آلبوم «یه شاخه نیلوفر» را در چهار دسته پی خواهم گرفت:
1- ترانه 2- آهنگسازی 3- تنظیم 4- صدا (لحن و جنس)
1) ترانه: شاید اینجا را بتوان نقطه شروع یک افول فرض کرد. «امیر ارجینی» و «حسین صفا» شاعران بدی نیستند. بر کلام تسلط دارند و نیز بر وزن. اما آنچه آن ها و نیز محسن چاووشی را بیشتر تهدید می کند، تکرار در مضمون و نیز تنگ بودن دایره لغات مورد استفاده است. البته باید همین جا این توضیح ضروری را داد که ما با اشعار صفا و ارجینی در جایی غیر از ترانه های چاووشی برخورد نداشته ایم که بتوانیم قضاوت مستقلی نسبت به آن ها داشته باشیم و شاید تمام این مواردی که به عنوان اشکال بر ترانه ها بر می شماریم به «انتخاب»های چاووشی بازگردد؛ که به یک سری واژگان خاص علاقه دارد یا ترانه های خاصی از این دو شاعر را برای آهنگسازی بر می گزیند.
مضمون اغلب ترانه ها یکسان است، و نیز لغات به کار رفته در آن ها. انتظار این بود که وقتی فضای آلبوم قرار است «متفاوت» باشد، این تفاوت خود را در متن ترانه ها نیز به رخ بکشد. اتفاقی که نیفتاده است. شاید تنها تفاوت نسبی مضمون، متعلق به ترانه ایست که خود چاووشی سروده است. اگر نه حتی ترانه «اسلام ولی محمدی» هم در امتداد مضامین مورد استفاده صفا و ارجینی است. گرچه باید باز هم اشاره کرد که این مسائل با توجه به سابقه کار خود شاعران است که توقع بر می انگیزد؛ شاعران «بانوی من»، «سنگ صبور»، «کفتر چاهی»، «امام رضا»، «زخم» و...
«نوآوردی در مضمون» و نحوه «استفاده از کلمات عامیانه در متن شعر» این دو شاعر به قدری جذاب و فراتر از سطح موسیقی زیرزمینی ایران بود که توجه اساتید ادبیات و نشریات جدی را هم بر انگیخت.
یک نکته: چیزی که درباره ترانه های چاووشی به نظرم تا به حال از دیدها پنهان مانده، سهم اشعار در «شکل گیری موسیقی» محسن چاووشی است. به عبارت دیگر این جمله حلقه اتصال میان بخش ترانه ها با بخش آهنگسازی محسوب می شود. به یاد نداریم که از چاووشی شنیده باشیم ملودی بدون کلام ساخته باشد. تمام ساخته های او (تا جایی که ما می دانیم) بر پایه ترانه بوده است. ترانه هایی که گاه خط اصلی ملودی یا تم مورد نظر را به چاووشی القا می کردند.
باز نکته دیگری که این بار میان ترانه ها و صدا (لحن و جنس) رابطه برقرار می کند، مضامین مورد استفاده در ترانه هاست، که بر جنس صدا و لحن چاووشی اثر می گذارند. بیشتر ترانه هایی را که چاووشی در آن با لحن مردانه و زخم خورده (با دندان های بسته) می خواند، یا سروده خود اوست (مانند نفس بریده) و یا «ترانه مکرم» (خودکشی و خیانت). شاید بتوان اینطور نتیجه گیری کرد که متن ترانه های چاووشی سهمی فراتر از تنها «یک ترانه» برای او دارند؛ آن ها هم بر نوع آهنگسازی چاووشی اثر دارند و هم بر لحن و جنس صدایش.
2) آهنگسازی: کمی به عقب باز گردیم. به زمانی که ترانه «مرگ» از «حمید مصدق» را با صدای چاووشی شنیدیم. و نمی توانم تاسف و حسرت خود را از ادامه ندادن این راه (استفاده از اشعار شاعران نوسرا) توسط چاووشی ابراز نکنم. خود او در یک مصاحبه به «کار سختی» که بر روی این ترانه (که شعر بلند بی قافیه ایست) انجام داده بود، اشاره کرده است. و البته جواب سختی ای که برای آن کشیده را به خوبی گرفته است: ملودی هیچ نقطهء کوری ندارد. هیچ کجا کلمه ای بی مورد کشیده نمی شود. خذف ها از ترانه ها به درستی و با کم ترین اشکال در مضمون ترانه صورت گرفته است (یادمان باشد راجع به حذف های خوب چاووشی - که در ترانه ها صورت می دهد- چیزی بنویسیم. خذف های درست و تاثیر گذار.)
در ملودی هیچ جا کلمه ها بیرون نمی زنند، تا خواننده مجبور باشد برای این بیرون زدگی تمهیدی بیندیشد. حالا به سال 1387 باز گردیم و سر وقت آلبوم «یه شاخه نیلوفر». نمونه چنین تدبیری را تنها در ترانه «کجاست؟ بگو» می بینیم. و نه دیگر هیچ ترانه دیگری. از این نظر آن را با مرگ حمید مصدق مقایسه می کنم که این ترانه گرچه قافیه دارد ولی (به دلیل ناهماهنگی در اندازهء مصرع ها) دشواری های خاص خود را هم دارد. با این حال چاووشی از پس ملودی سازی بر آن - بدون اینکه کلمه ای به اصطلاح بیرون بزند- بر آمده؛ گرچه شاید به گوش بسیاری آن نیم بند «هر کی بیاد نمک به زخمت می زنه، سادهء دلدادهء من گول نخوری» کمی خارج از ملودی باشد.
خود ترانه «یه شاخه نیلوفر» هم انگار زیاد برای سبک ترنس مناسب نبوده، حال و هوای عاشقانهء حزن آوری دارد که با این ملودی که «کابوس» و «چرا» در آن باید کشیده شود تا ملودی پر شود، همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، خشونت مستتر در ملودی و تنظیم، با لطافت ترانه همخوانی ندارد. و نیز کنتراست جالبی را نیز ایجاد نمی کند.
در ترانه «تبریک» انگار چاووشی خود را به تم و ملودی پنهان در ترانه سپرده و تلاشی برای فرار از این اثرگزاری انجام نداده است. در ترانه «چرا» هم (که کم خواهان ترین ترانه این آلبوم است) تنها نکتهء برجسته، تغییر گام در آن است. این تمهید در دیگر ترانه های او (مثل «بازم نیومدی») مورد استفاده قرار گرفته بود.
کلاً ملودی های دلنشین در این آلبوم کم نیستند. اما از آنجا که هواداران چاووشی حتی به یک ملودی متوسط او عادت نداشتند، این است که این آلبوم برایشان گران تمام شده است. نقطه قوت ترانه «قلهء خوشبختی» در لحن خوانش آن است که به جای خود، آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد. ترانه «هفته های من» هم نسبت به آثار شاخص ترنس چاووشی نه در مضممون ترانه و نه در ملودی سازی، حرکت رو به جلوئی نبوده است. ترانه «عصا» هم با وجود زیبائی، اما به دلیل تکرار لحن موجود در آن در سایر ترانه ها، چندان چنگی به دل نمی زند و ما را به یاد ملودی سازی های «رامین زمانی» می اندازد.
باقی ترانه ها هم بیش و کم همین خصوصیات را دارند. شاید به طور خلاصه بتوان گفت آن زحمتی که چاووشی در مصاحبه خود در مورد ترانه «مرگ» گفته بود که کشیده است، در مورد ترانه های این آلبوم نکشیده؛ شاید به سبب انتخاب نادرست ترانه ها و عدم توجه به داشتن مضامین متفاوت در آلبوم. تم های مشترک و نیز گام های مشابه (که قبل ها هم طرفداران تیزهوش تر نسبت به آن هشدار داده بودند) اینجا در ملاء عام به زیان چاووشی تمام شده است.
3) تنظیم: و اما «محمدرضا آهاری»...
زمانی که از او به عنوان «مدیر برنامه های» چاووشی نام برده شد، کسی نمی دانست آهاری دستی هم در تنظیم دارد؛ تنها به همراهی او با چاووشی اشاره می شد. اولین خبرها راجع به «یه شاخه نیلوفر» حاکی از این بود که خود چاووشی قصد تنظیم آلبوم اش را دارد. اما به مرور نام محمدرضا آهاری به میان کشیده شد تا علاوه بر تمام تراک های این آلبوم، تراک های دیگری نیز که در زمان همکاری چاووشی با «شهاب اکبری» شکل گرفته بودند دوباره و این بار از نگاه آهاری، تنظیم شوند.
به شخصه، زمانی که مصاحبه صوتی آهاری با «فرزاد متین» را شنیدم، خیالم راحت شد؛ از اینکه این به قول او «انرژی ناشناخته»، به دست نااهل نیفتاده است. او تحصیل کرده و شنونده جدی موسیقی کلاسیک و راک غربی است. به مرور که از این آشنایی می گذشت، انگار چاووشی سر کلاس درس آهاری با «آلترناتیو راک» و «فضای آوانگارد» آشنا می شد. بزرگ می شد. پی «تحقیق» می رفت. و چه چیز از این بهتر برای ما شنوندگان جدی موسیقی چاووشی؟ این که این انرژی ناشناخته و پر استعداد در کنار تئوری های خوب و علمی و روز دنیا، به ترکیبی ایده آل از غریزه و تکنیک برسد. همین بود که خیال را راحت می کرد.
آهاری و نیز خود چاووشی انگار زیاد روی این آلبوم قصد مانور دادن نداشتند و بیشتر بر آلبوم بعدی خود متمرکز هستند (آهاری آلبوم بعد را «اتفاقی در موسیقی ایران» معرفی می کند). اما انگار به گفته آهاری نشانه هایی از آلبوم بعد را می توانستیم در این آلبوم هم بیابیم؛ «آواهای جدید» و «رفتن به سمت فضای راک» از آن نشانه ها بود. وقتی این حرف ها به گوشمان می رسید، سر از پا نمی شناختیم. احساس می کردیم راه را درست آمده ایم. که محسن چاووشی - که از ابتدا هم در ترانه هایش به راک تمایل آشکاری نشان می داد- حالا دارد آگاهانه این راه را پی می گیرد. وقتی آهاری می گفت «کلاسیک راک»، ما بال در می آوردیم که چه سبک خوبیست برای ملودی ها و لحن مالیخوئیایی چاووشی این کلاسیک راک.
اما «یه شاخه نیلوفر» از خواب بیدارمان کرد. ناراحتمان کرد. نگرانمان کرد. از خواب وقتی بیدار شدیم که صدای سمپل های گوش آزار، صدای خود چاووشی را به حاشیه برد. ناراحت وقتی شدیم که تلفیق زورکی را شنیدیم (حالا قابل فهم است که چرا چاووشی از اشاره مصاحبه گر «شهروند امروز» به تاثیر «محسن نامجو» بر حرکت آن ها، بر می آشوبد و می گوید: «نه! نشنیدم کارهای او را!»)
نگرانمان کرد وقتی دانستیم تمام ترانه های ساخت چاووشی زین پس توسط آهاری قرار است تنظیم شود. «تلفیق» از مشخصه های اصلی چاووشی بود. اما تلفیق درست. آنچه در بعضی تراک ها شنیده می شود فقط «قاطی کردن» سازها و سمپل ها با هم بود، بدون هیچ منطقی. تنها برای عرض اندام. باز هم باید به تکرار گوشزد کرد که این آلبوم نسبت به تولیدات حال حاضر موسیقی ایران کماکان یک اتفاق است بدون تردید. و باز باید اذعان کرد که ترانه «کجاست؟ بگو» ترانهء خوبیست. که تنظیم هم در آن همپای ملودی، شعر و لحن، تاثیرگذار و کوبنده است. اما اشتباهات آشکار در دیگر تراک ها به حدی است که دوستداران چاووشی را نگران می کند. اینکه بخواهیم فارغ از مضمون و محتوای ترانه و نوع ملودی سازی، سازبندی را تلفیقی انتخاب کنیم، راهی خطاست. انتخاب فضای نادرست و ناهمخوان با ملودی «اورتور» در ترانه «دلتنگی» باعث آزردگی گوش است. یا دستی که به سر و گوش ترانه های «بغض» و «ناز» کشیده شده، نه تنها کار را بهتر نکرده که چند درجه از تاثیر گذاری آن کم کرده است (نوای الکترونیک اضافه شده به ترانه «ناز» تنها دستی بود که «به سر و روی کار» کشیده شده بود. یا در ترانه «بغض»، ضربه ای که هنگام گفتن «بغض نشسته تو گلوم، وقتی نشستی روبه روم» در ورژن قبلی بود، به کدام دلیل برداشته شده؟)
4) صدا (لحن و جنس): «گرد شدن لحن. عقب نشینی از جنس صدا.» بارهای اولی که به آلبوم گوش سپردم این دو جمله به ذهنم خطور کرد. اما اعتنایی نکردم. اشکال را در خود می جستم و نه در چاووشی. اما مقایسه میان لحن و جنس صدای مورد استفاده او در ترانه های سابقش با این آلبوم مرا به یقین رساند که آگاهانه یا نا آگاهانه او از جنس صدا و لحن خوانش خود عقب نشینی کرده است. وقتی در مصاحبه با یکی از هفته نامه ها اشاره می کند که: «ترانهء نفس بریده (ورژن اول) خود خودم است»، باید به این باور رسید که او در این آلبوم «خود خودش» نیست.
این مقایسه برای همه امکان پذیر است. جنس صدای استفاده شده در ترانه های «خیانت» و «شعر سپید» را با جنس صدای ترانه های «یه شاخه نیلوفر» و «چرا؟» مقایسه کنید؛ جنس صدا در دو ترانه اول «خش دار، بم و بی قید» و جنس صدای دو ترانه دوم «صاف، کمی زیر، و محتاط» است. چرا؟ آیا به قول «چاووشیست» جنس صدا را هم ممیزی می کنند؟ یا این همان عوارض «شیک شدنی» است که یک مصاحبه گر به آن اشاره کرده بود؟
لحن چاووشی هم از آسیب در امان نمانده. به گواه اغلب کسانی که آلبوم را گوش داده اند لحن چاووشی در بیشتر ترانه ها یکسان است. تمام لحن های زاری است. حزن انگیز است. دیگر از لحن خشنِ مردانه خبری نیست. باز هم معیار ما برای مقایسه، دیگر ترانه های خود چاووشی است. بیایید آلبوم «متاسفم» را از لحاظ لحن با این آلبوم مقایسه کنیم. در آلبوم متاسفم تنوع لحن بارز است. از لحن خشن و مردانه «خیانت» و «نفس بریده» تا لحن کودکانه و حزن انگیز «گل سر». اما اینجا نه تنها دیگر از لحن جدی و خشن استفاده ای نشده بلکه در معدود مواردی که اقتضای ترانه و ملودی، خواندن به شیوه خشن است انگار دستی تعمداً او را از این کار بر حذر می دارد. بدتر اینکه این لحن حزن انگیز در تمام ترانه ها استفاده شده است بدون اینکه الزامی به وجود آن باشد.
بعضی ترانه ها مانند «یه شاخه نیلوفر» یا «هفته های من» می توانست محل نمایش آنچه چاووشی «خودِ خود»اش می دانست باشد. اما نیست. شاید نمونه بارز به کار گیری درست لحن و جنس صدا را بتوان در ترانه «کجاست؟ بگو» یافت. لحن به کار رفته در آن ترانه یا لحن به کار گرفته شده در ترانه «قلهء خوشبختی» با ملودی و نیز تنظیم تناسب دارند و منظور را برآورده می کنند. اما همین لحن ها وقتی در دیگر ترانه ها استفاده می شوند (هر چقدر هم درست، زیرا شاید اقتضای بیشتر ترانه ها در این نوع از خوانش بوده باشد که ناشی از انتخاب اشعار توسط چاووشی بوده؛ که توجهی به لزوم وجود تنوع لحن نداشته است) حالت ملال اتگیزی می یابند.
چاووشی آگاهانه یا ناآگاهانه زوایای صدای خود را تراشیده و صاف کرده است. آن غریزه وحشی و افسار گسیخته ای که در صدایش بود را پنهان کرده و افسار زده است. محسن چاووشی دیگر در این آلبوم «با دندان های بسته» نمی خواند. دیگر نمی توانیم صدای فریاد فروخفته مان را از گلویش بشنویم. دیگر صدای زخمی اش خش نمی زند دلمان و روحمان را.
گفتنی ها کم نیست
این جستار می توانست عمیق تر باشد، می توانست با مثال های فراوان تری همراه باشد، می توانست درددل های بیشتری به خود راه دهد. اما ما هنوز «کجاست؟ بگو» را داریم. هنوز وقتی چاووشی می گوید «صلابه»، ما به صلابه کشیده می شویم. هنوز با «قلهء خوشبختی» با او گریه می کنیم. هنوز «بانوی من» را داریم. هنوز حتی «کفتر چاهی» زنده است و زندگی می کند. هنوز با «شعر سپید» معشوقه مان را نفرین می کنیم. هنوز با «امام رضا» کلاغی می شویم روی بام حرم. هنوز با «کلاف» شنگول می شویم. با «گل سر» مادری را خاک می کنیم و هنوز «سنگ صبور»مان را داریم.
چه کسی می توانست این همه خاطره برایمان بسازد؟
هواداران همچنان آن ترانه 30 ثانیه ای که موسسه پخش کننده به عنوان نمونه در سایت اش قرار داده بود را گوش می دادند و به رویا فرو می رفتند. و به گمانم هنوز هم کسی در «آوای باربد» پیدا نشده تا نام آلبوم را - که با نام پخش شده مغایر است- از قسمت «به زودی»ها خارج کند. باید این حرف ها جایی زده شود. این درددل ها باید گفته شود تا شاید روزی روزگاری کسی به یاد بیاورد که باربد حتی یک عذرخواهی یا اطلاعیه روشنگر یک خطی، بابت دو سال انتظار بی پاسخ هواداران صادر نکرد. چنانکه تا آخرین لحظه ها هم همه فکر می کردند شاید «این هم سراب است...»
آخرین جایی که اخبار مربوط به محسن چاووشی را «پوشش» می داد (و نه تولید خبر) انجمن نیمه رسمی (و گویا حالا رسمی!) هواداران چاووشی بود؛ و هیچ کس، هیچ کس، و باز هم هیچ کس توضیح نداد که مثلاً مشکل چاووشی با «حراست» ارشاد است و نه بخش «موسیقی» آن. شاید هم قرار نبود همه بفهمند. قرار بود همه فقط تهییج شوند. ذوق کنند. منتظر بمانند. انتظاری که این اواخر عده ای را دیوانه کرده بود. بله، انتظار دیوانه می کند آدمی را. و همین شد که این ذوق و شوق این اواخر به «رنج» تبدیل شده بود. کسی انگار وظیفه نداشت توضیح بدهد که «چون تیراژ بالا بود، پخش کار به عقب افتاد»، یا «ماه رمضان زمان خوبی برای پخش آلبوم نیست»؛ غیر از خود چاووشی. انگار شرکت تولید و پخش تنها به این فکر می کرد که اشتیاق جمعیت مشتاق را بیشتر کند و با امنیتی کردن فضا(!) خواستار این بود که حول پخش کار سر و صدای رسانه ای شکل نگیرد.
همه جا پر بود از گمانه زنی؛ اینکه چه کسانی شاعر کار هستند، چه کسانی قرار است همخوانی کنند و همه جا پر بود از «فضای متفاوت» این آلبوم. به راستی هم که چقدر متفاوت...
البته حالا هم شاید زود باشد برای نقد این آلبوم. اما همین که داریم درباره کاری «حرف» می زنیم یعنی ارزش «حرف زدن» را داشته است. اینکه سایت معتبر «هفتان» به فاصله ای اندک، پنج لینک به مطالب مرتبط به آلبوم جدید چاووشی می دهد نشان از برد و اثر گذاری «نام» محسن چاووشی بر قشر عظیمی از مخاطبان است. مخاطبانی که به معنای دقیق کلمه فرهیخته محسوب می شوند. غیر از معدودی از هواداران دو آتشه و متعصب و نیز دیگرانی که برای بار اول با «پدیده» محسن چاووشی برخورد داشتند، اغلب مخاطبان یک جمله را تکرار می کردند: «انتظارات را بر آورده نکرد». معیار سنجش این عده، ترانه های سابق خود محسن چاووشی بود و نه کس یا چیز دیگر. این تفاوت معیار است که باعث می شود آلبوم «یه شاخه نیلوفر» برترین آلبوم ماه (و احتمالاً سال) شود، اما برای بیشتر طرفداران و دوستداران صدای چاووشی راضی کننده نباشد. به گمانم باید مقوله های مختلف را دسته بندی کرد و سپس به نقد آن ها پرداخت. گرچه حق دارند کسانی که می گویند تمام عوامل دست به دست هم یک «کار» را می سازند و جدا کردن آن ها از هم و صرف نظر کردن از اثر گذاری متقابل آن ها بر هم خطاست. اما شاید منفعت این نوع تحلیل بر مضرات آن بیارزد. امیدوارم.
نقد و تحلیل آلبوم «یه شاخه نیلوفر» را در چهار دسته پی خواهم گرفت:
1- ترانه 2- آهنگسازی 3- تنظیم 4- صدا (لحن و جنس)
1) ترانه: شاید اینجا را بتوان نقطه شروع یک افول فرض کرد. «امیر ارجینی» و «حسین صفا» شاعران بدی نیستند. بر کلام تسلط دارند و نیز بر وزن. اما آنچه آن ها و نیز محسن چاووشی را بیشتر تهدید می کند، تکرار در مضمون و نیز تنگ بودن دایره لغات مورد استفاده است. البته باید همین جا این توضیح ضروری را داد که ما با اشعار صفا و ارجینی در جایی غیر از ترانه های چاووشی برخورد نداشته ایم که بتوانیم قضاوت مستقلی نسبت به آن ها داشته باشیم و شاید تمام این مواردی که به عنوان اشکال بر ترانه ها بر می شماریم به «انتخاب»های چاووشی بازگردد؛ که به یک سری واژگان خاص علاقه دارد یا ترانه های خاصی از این دو شاعر را برای آهنگسازی بر می گزیند.
مضمون اغلب ترانه ها یکسان است، و نیز لغات به کار رفته در آن ها. انتظار این بود که وقتی فضای آلبوم قرار است «متفاوت» باشد، این تفاوت خود را در متن ترانه ها نیز به رخ بکشد. اتفاقی که نیفتاده است. شاید تنها تفاوت نسبی مضمون، متعلق به ترانه ایست که خود چاووشی سروده است. اگر نه حتی ترانه «اسلام ولی محمدی» هم در امتداد مضامین مورد استفاده صفا و ارجینی است. گرچه باید باز هم اشاره کرد که این مسائل با توجه به سابقه کار خود شاعران است که توقع بر می انگیزد؛ شاعران «بانوی من»، «سنگ صبور»، «کفتر چاهی»، «امام رضا»، «زخم» و...
«نوآوردی در مضمون» و نحوه «استفاده از کلمات عامیانه در متن شعر» این دو شاعر به قدری جذاب و فراتر از سطح موسیقی زیرزمینی ایران بود که توجه اساتید ادبیات و نشریات جدی را هم بر انگیخت.
یک نکته: چیزی که درباره ترانه های چاووشی به نظرم تا به حال از دیدها پنهان مانده، سهم اشعار در «شکل گیری موسیقی» محسن چاووشی است. به عبارت دیگر این جمله حلقه اتصال میان بخش ترانه ها با بخش آهنگسازی محسوب می شود. به یاد نداریم که از چاووشی شنیده باشیم ملودی بدون کلام ساخته باشد. تمام ساخته های او (تا جایی که ما می دانیم) بر پایه ترانه بوده است. ترانه هایی که گاه خط اصلی ملودی یا تم مورد نظر را به چاووشی القا می کردند.
باز نکته دیگری که این بار میان ترانه ها و صدا (لحن و جنس) رابطه برقرار می کند، مضامین مورد استفاده در ترانه هاست، که بر جنس صدا و لحن چاووشی اثر می گذارند. بیشتر ترانه هایی را که چاووشی در آن با لحن مردانه و زخم خورده (با دندان های بسته) می خواند، یا سروده خود اوست (مانند نفس بریده) و یا «ترانه مکرم» (خودکشی و خیانت). شاید بتوان اینطور نتیجه گیری کرد که متن ترانه های چاووشی سهمی فراتر از تنها «یک ترانه» برای او دارند؛ آن ها هم بر نوع آهنگسازی چاووشی اثر دارند و هم بر لحن و جنس صدایش.
2) آهنگسازی: کمی به عقب باز گردیم. به زمانی که ترانه «مرگ» از «حمید مصدق» را با صدای چاووشی شنیدیم. و نمی توانم تاسف و حسرت خود را از ادامه ندادن این راه (استفاده از اشعار شاعران نوسرا) توسط چاووشی ابراز نکنم. خود او در یک مصاحبه به «کار سختی» که بر روی این ترانه (که شعر بلند بی قافیه ایست) انجام داده بود، اشاره کرده است. و البته جواب سختی ای که برای آن کشیده را به خوبی گرفته است: ملودی هیچ نقطهء کوری ندارد. هیچ کجا کلمه ای بی مورد کشیده نمی شود. خذف ها از ترانه ها به درستی و با کم ترین اشکال در مضمون ترانه صورت گرفته است (یادمان باشد راجع به حذف های خوب چاووشی - که در ترانه ها صورت می دهد- چیزی بنویسیم. خذف های درست و تاثیر گذار.)
در ملودی هیچ جا کلمه ها بیرون نمی زنند، تا خواننده مجبور باشد برای این بیرون زدگی تمهیدی بیندیشد. حالا به سال 1387 باز گردیم و سر وقت آلبوم «یه شاخه نیلوفر». نمونه چنین تدبیری را تنها در ترانه «کجاست؟ بگو» می بینیم. و نه دیگر هیچ ترانه دیگری. از این نظر آن را با مرگ حمید مصدق مقایسه می کنم که این ترانه گرچه قافیه دارد ولی (به دلیل ناهماهنگی در اندازهء مصرع ها) دشواری های خاص خود را هم دارد. با این حال چاووشی از پس ملودی سازی بر آن - بدون اینکه کلمه ای به اصطلاح بیرون بزند- بر آمده؛ گرچه شاید به گوش بسیاری آن نیم بند «هر کی بیاد نمک به زخمت می زنه، سادهء دلدادهء من گول نخوری» کمی خارج از ملودی باشد.
خود ترانه «یه شاخه نیلوفر» هم انگار زیاد برای سبک ترنس مناسب نبوده، حال و هوای عاشقانهء حزن آوری دارد که با این ملودی که «کابوس» و «چرا» در آن باید کشیده شود تا ملودی پر شود، همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، خشونت مستتر در ملودی و تنظیم، با لطافت ترانه همخوانی ندارد. و نیز کنتراست جالبی را نیز ایجاد نمی کند.
در ترانه «تبریک» انگار چاووشی خود را به تم و ملودی پنهان در ترانه سپرده و تلاشی برای فرار از این اثرگزاری انجام نداده است. در ترانه «چرا» هم (که کم خواهان ترین ترانه این آلبوم است) تنها نکتهء برجسته، تغییر گام در آن است. این تمهید در دیگر ترانه های او (مثل «بازم نیومدی») مورد استفاده قرار گرفته بود.
کلاً ملودی های دلنشین در این آلبوم کم نیستند. اما از آنجا که هواداران چاووشی حتی به یک ملودی متوسط او عادت نداشتند، این است که این آلبوم برایشان گران تمام شده است. نقطه قوت ترانه «قلهء خوشبختی» در لحن خوانش آن است که به جای خود، آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد. ترانه «هفته های من» هم نسبت به آثار شاخص ترنس چاووشی نه در مضممون ترانه و نه در ملودی سازی، حرکت رو به جلوئی نبوده است. ترانه «عصا» هم با وجود زیبائی، اما به دلیل تکرار لحن موجود در آن در سایر ترانه ها، چندان چنگی به دل نمی زند و ما را به یاد ملودی سازی های «رامین زمانی» می اندازد.
باقی ترانه ها هم بیش و کم همین خصوصیات را دارند. شاید به طور خلاصه بتوان گفت آن زحمتی که چاووشی در مصاحبه خود در مورد ترانه «مرگ» گفته بود که کشیده است، در مورد ترانه های این آلبوم نکشیده؛ شاید به سبب انتخاب نادرست ترانه ها و عدم توجه به داشتن مضامین متفاوت در آلبوم. تم های مشترک و نیز گام های مشابه (که قبل ها هم طرفداران تیزهوش تر نسبت به آن هشدار داده بودند) اینجا در ملاء عام به زیان چاووشی تمام شده است.
3) تنظیم: و اما «محمدرضا آهاری»...
زمانی که از او به عنوان «مدیر برنامه های» چاووشی نام برده شد، کسی نمی دانست آهاری دستی هم در تنظیم دارد؛ تنها به همراهی او با چاووشی اشاره می شد. اولین خبرها راجع به «یه شاخه نیلوفر» حاکی از این بود که خود چاووشی قصد تنظیم آلبوم اش را دارد. اما به مرور نام محمدرضا آهاری به میان کشیده شد تا علاوه بر تمام تراک های این آلبوم، تراک های دیگری نیز که در زمان همکاری چاووشی با «شهاب اکبری» شکل گرفته بودند دوباره و این بار از نگاه آهاری، تنظیم شوند.
به شخصه، زمانی که مصاحبه صوتی آهاری با «فرزاد متین» را شنیدم، خیالم راحت شد؛ از اینکه این به قول او «انرژی ناشناخته»، به دست نااهل نیفتاده است. او تحصیل کرده و شنونده جدی موسیقی کلاسیک و راک غربی است. به مرور که از این آشنایی می گذشت، انگار چاووشی سر کلاس درس آهاری با «آلترناتیو راک» و «فضای آوانگارد» آشنا می شد. بزرگ می شد. پی «تحقیق» می رفت. و چه چیز از این بهتر برای ما شنوندگان جدی موسیقی چاووشی؟ این که این انرژی ناشناخته و پر استعداد در کنار تئوری های خوب و علمی و روز دنیا، به ترکیبی ایده آل از غریزه و تکنیک برسد. همین بود که خیال را راحت می کرد.
آهاری و نیز خود چاووشی انگار زیاد روی این آلبوم قصد مانور دادن نداشتند و بیشتر بر آلبوم بعدی خود متمرکز هستند (آهاری آلبوم بعد را «اتفاقی در موسیقی ایران» معرفی می کند). اما انگار به گفته آهاری نشانه هایی از آلبوم بعد را می توانستیم در این آلبوم هم بیابیم؛ «آواهای جدید» و «رفتن به سمت فضای راک» از آن نشانه ها بود. وقتی این حرف ها به گوشمان می رسید، سر از پا نمی شناختیم. احساس می کردیم راه را درست آمده ایم. که محسن چاووشی - که از ابتدا هم در ترانه هایش به راک تمایل آشکاری نشان می داد- حالا دارد آگاهانه این راه را پی می گیرد. وقتی آهاری می گفت «کلاسیک راک»، ما بال در می آوردیم که چه سبک خوبیست برای ملودی ها و لحن مالیخوئیایی چاووشی این کلاسیک راک.
اما «یه شاخه نیلوفر» از خواب بیدارمان کرد. ناراحتمان کرد. نگرانمان کرد. از خواب وقتی بیدار شدیم که صدای سمپل های گوش آزار، صدای خود چاووشی را به حاشیه برد. ناراحت وقتی شدیم که تلفیق زورکی را شنیدیم (حالا قابل فهم است که چرا چاووشی از اشاره مصاحبه گر «شهروند امروز» به تاثیر «محسن نامجو» بر حرکت آن ها، بر می آشوبد و می گوید: «نه! نشنیدم کارهای او را!»)
نگرانمان کرد وقتی دانستیم تمام ترانه های ساخت چاووشی زین پس توسط آهاری قرار است تنظیم شود. «تلفیق» از مشخصه های اصلی چاووشی بود. اما تلفیق درست. آنچه در بعضی تراک ها شنیده می شود فقط «قاطی کردن» سازها و سمپل ها با هم بود، بدون هیچ منطقی. تنها برای عرض اندام. باز هم باید به تکرار گوشزد کرد که این آلبوم نسبت به تولیدات حال حاضر موسیقی ایران کماکان یک اتفاق است بدون تردید. و باز باید اذعان کرد که ترانه «کجاست؟ بگو» ترانهء خوبیست. که تنظیم هم در آن همپای ملودی، شعر و لحن، تاثیرگذار و کوبنده است. اما اشتباهات آشکار در دیگر تراک ها به حدی است که دوستداران چاووشی را نگران می کند. اینکه بخواهیم فارغ از مضمون و محتوای ترانه و نوع ملودی سازی، سازبندی را تلفیقی انتخاب کنیم، راهی خطاست. انتخاب فضای نادرست و ناهمخوان با ملودی «اورتور» در ترانه «دلتنگی» باعث آزردگی گوش است. یا دستی که به سر و گوش ترانه های «بغض» و «ناز» کشیده شده، نه تنها کار را بهتر نکرده که چند درجه از تاثیر گذاری آن کم کرده است (نوای الکترونیک اضافه شده به ترانه «ناز» تنها دستی بود که «به سر و روی کار» کشیده شده بود. یا در ترانه «بغض»، ضربه ای که هنگام گفتن «بغض نشسته تو گلوم، وقتی نشستی روبه روم» در ورژن قبلی بود، به کدام دلیل برداشته شده؟)
4) صدا (لحن و جنس): «گرد شدن لحن. عقب نشینی از جنس صدا.» بارهای اولی که به آلبوم گوش سپردم این دو جمله به ذهنم خطور کرد. اما اعتنایی نکردم. اشکال را در خود می جستم و نه در چاووشی. اما مقایسه میان لحن و جنس صدای مورد استفاده او در ترانه های سابقش با این آلبوم مرا به یقین رساند که آگاهانه یا نا آگاهانه او از جنس صدا و لحن خوانش خود عقب نشینی کرده است. وقتی در مصاحبه با یکی از هفته نامه ها اشاره می کند که: «ترانهء نفس بریده (ورژن اول) خود خودم است»، باید به این باور رسید که او در این آلبوم «خود خودش» نیست.
این مقایسه برای همه امکان پذیر است. جنس صدای استفاده شده در ترانه های «خیانت» و «شعر سپید» را با جنس صدای ترانه های «یه شاخه نیلوفر» و «چرا؟» مقایسه کنید؛ جنس صدا در دو ترانه اول «خش دار، بم و بی قید» و جنس صدای دو ترانه دوم «صاف، کمی زیر، و محتاط» است. چرا؟ آیا به قول «چاووشیست» جنس صدا را هم ممیزی می کنند؟ یا این همان عوارض «شیک شدنی» است که یک مصاحبه گر به آن اشاره کرده بود؟
لحن چاووشی هم از آسیب در امان نمانده. به گواه اغلب کسانی که آلبوم را گوش داده اند لحن چاووشی در بیشتر ترانه ها یکسان است. تمام لحن های زاری است. حزن انگیز است. دیگر از لحن خشنِ مردانه خبری نیست. باز هم معیار ما برای مقایسه، دیگر ترانه های خود چاووشی است. بیایید آلبوم «متاسفم» را از لحاظ لحن با این آلبوم مقایسه کنیم. در آلبوم متاسفم تنوع لحن بارز است. از لحن خشن و مردانه «خیانت» و «نفس بریده» تا لحن کودکانه و حزن انگیز «گل سر». اما اینجا نه تنها دیگر از لحن جدی و خشن استفاده ای نشده بلکه در معدود مواردی که اقتضای ترانه و ملودی، خواندن به شیوه خشن است انگار دستی تعمداً او را از این کار بر حذر می دارد. بدتر اینکه این لحن حزن انگیز در تمام ترانه ها استفاده شده است بدون اینکه الزامی به وجود آن باشد.
بعضی ترانه ها مانند «یه شاخه نیلوفر» یا «هفته های من» می توانست محل نمایش آنچه چاووشی «خودِ خود»اش می دانست باشد. اما نیست. شاید نمونه بارز به کار گیری درست لحن و جنس صدا را بتوان در ترانه «کجاست؟ بگو» یافت. لحن به کار رفته در آن ترانه یا لحن به کار گرفته شده در ترانه «قلهء خوشبختی» با ملودی و نیز تنظیم تناسب دارند و منظور را برآورده می کنند. اما همین لحن ها وقتی در دیگر ترانه ها استفاده می شوند (هر چقدر هم درست، زیرا شاید اقتضای بیشتر ترانه ها در این نوع از خوانش بوده باشد که ناشی از انتخاب اشعار توسط چاووشی بوده؛ که توجهی به لزوم وجود تنوع لحن نداشته است) حالت ملال اتگیزی می یابند.
چاووشی آگاهانه یا ناآگاهانه زوایای صدای خود را تراشیده و صاف کرده است. آن غریزه وحشی و افسار گسیخته ای که در صدایش بود را پنهان کرده و افسار زده است. محسن چاووشی دیگر در این آلبوم «با دندان های بسته» نمی خواند. دیگر نمی توانیم صدای فریاد فروخفته مان را از گلویش بشنویم. دیگر صدای زخمی اش خش نمی زند دلمان و روحمان را.
گفتنی ها کم نیست
این جستار می توانست عمیق تر باشد، می توانست با مثال های فراوان تری همراه باشد، می توانست درددل های بیشتری به خود راه دهد. اما ما هنوز «کجاست؟ بگو» را داریم. هنوز وقتی چاووشی می گوید «صلابه»، ما به صلابه کشیده می شویم. هنوز با «قلهء خوشبختی» با او گریه می کنیم. هنوز «بانوی من» را داریم. هنوز حتی «کفتر چاهی» زنده است و زندگی می کند. هنوز با «شعر سپید» معشوقه مان را نفرین می کنیم. هنوز با «امام رضا» کلاغی می شویم روی بام حرم. هنوز با «کلاف» شنگول می شویم. با «گل سر» مادری را خاک می کنیم و هنوز «سنگ صبور»مان را داریم.
چه کسی می توانست این همه خاطره برایمان بسازد؟
منبع:
سایت خبرنگاران صلح
تاریخ انتشار : چهارشنبه 15 آبان 1387 - 00:00
دیدگاهها
جالب بود...خیلی جامع و خوب بود...به چاوشی حسودیم شد که همچین طرفدارایی داره
به نظر من هم ترانه ها ضعیف انتخاب شده بودند. کاش باز هم از ترانه سراهای معاصر مثل اخوان ثالث یا نیما یوشیج در کار هاش استفاده کنه
سلام درباره ی لحن خوندن چاوشی هم من اون اوایل که شنیدم هم احساس کردم که یه جوری نرم و نازک شده اما فکر کردم فقط من اینجوریم اما حالا می بینم بقیه هم همین عقیده رو دارن. نمی دونم چرا این کارو کرده. این تا به حال کامل ترین تحلیلی بود که راجب این آلبوم خونده بودم. خسته نباشید می گم به سایت و دست اندر کاراش
امیدوارم در آلبوم بعد این نقایص وجود نداشته باشه و آهاری کارش رو دقیق تر انجام بده چون چاوشی موش آزمایشگاهی نیست.
به نظرم آلبوم متاسفم بهتر بود. اما نباید اینقدر تند نسبت به چاوشی نقد کردو ما متاسفانه یکیو می بریم بالا تا بزنیم در گوشش. در مورد تنظیم هم بعضی قسمت ها حق با شما بود اما بعضی قسمت ها هم فوق العاده بود. کاش به قسمت های خوب هم می پرداختید. بعضی از قسمت های تنظیم من و به یاد کار های آریا عظیمی نژاد مینداخت. در مورد شعر ها هم درست بود که تنوع نداشتن اما شما از کجا می دونید که این قضیه هماهنگ شده نیبوده؟ شاید قرار بوده اینطوری باشه شعر ها. در مورد لحن هم تا اندازه ای درسته. کاش چاوشی لحن خشن خودشو دور نندازه... چیزی که خیلی فرق می ذاشت بین اون و دیگرون همین لحن سفت و محکم بود که اینجا همش انگار می خواد گریه کنه. در مورد آهاری هم امیدوارم قدر محسن رو بیشتر بدونه و در آلبوم بعد سنگ تموم بذاره
من اولین بار این نوشته رو هفته ی پیش توی این وبلاگ http://chavoshist.blogfa.com/خوندم خوشحالم که اینجا هم گذاشته شده ...
خوبه بالاخره یکی اشاره کرد که چاوشی چرا اینجوری می خونه جدیدا... دیگه واقعا تو این آلبوم مردونه نمی خونه... امیدوارم خودش هم اینو بخخونه و بدونه که طرفداراش این قضیه براشون مهمه...
سلام به نظر من چاوشي هيچ فرقي نكرده و هنوز جايگاهش بين جوونا محكمه و با اين نقد ها به اون آسيبي نمي رسه !
آقای سینا نقد قرار نیست آسیب برسونه قراره به خواننده محبوب ما کمک کنه.منطقی باشید. ترانه های قدیم چاووشی در مجموع بهترن...
به نظر منم چاوشی تو موسیقیش یه راهی رفته که جدیده ولی اینکه میاد تو مصاحبه اش بصورت غیر مستقیم می گه اونایی که خوششون نیومده موسیقی رو هضم نکردن و اینا اشتباه... من خودم بهترین راک های خارجی رو گوش می دم و بهم توهین می شه اگه چاوشی به کسی که از این کار خوشش نیومده بگه که تو نمی فهمی و باید بگذره تا هضم بشه . درسته موسیقی خوب دیر هضم می شه... ولی موسیقی یه شاخه نیلوفر اصلا سخت و دیر هضم نبود. قبول کردن یک سری اشتباهات هم نشان دهنده ی خوبی یک موزیسینه...لجبازی و یکدندگی زیاد جالب نیست
این آلبوم تکنیکی تر بود... ولی صفا و صداقت کار های قبلی چاوشی رو نداشت... بعدش اینکه تو مصاحبه اش میاد می گه همه می خوان صدای منو بشنون حالا که موسیقی خوب هست ناراحت شدن شنون می ده که عامل محبوبیتش صداش بوده. کسی که موسیقی خوب بخواد هزار مدلشو سراغ داره ایرانی و خارجی اما ویژگی چاوشی به صداش بود. گرچه نباید بی انصافی کنیم تو این آلبوم هم چند تا تراک خوب بود
باید بگم زیاد جالب نبود...فقط 4 تا کارشو ÷سندیدم اونم نه به اندازه کارای قبلی....شعر ها ضعیفن..صدا هم خیلی دیگه خش داره...اغراق شده......اما همین که مجوز گرفته جای تبریک داره......
جالب بود
صحیح است! صحیح است!
چاوشی عزیز ما دوستت داریم که اینطور نقدت می کنیم. اگر مهم نبودی اینهمه نقد و بررسی وجود نداشت. تو امید آینده ی مایی...
نقد یعنی این! مرسی امیدوارم این جور یادداشت ها به آلبوم ها و ترانه های جدید منحصر نشن.
بابا باور کنید بقیه خواننده هام ادمند طرفداراشونم زیاد ترند چرا واسه اونا انقدر نمی نویسیند.
افزودن یک دیدگاه جدید