فکر میکنی بهار میاد آخه شنیدی اسمشو ، تو شهر قصه اش نبودی ندیدی سرنوشتشو؛ تو شهر ما جای تو نیست جای کلاغای سیاس ، تو عاشقی و ساده دل ، اما زمونه بی وفاس؛ نه میشه گفت که چی بوده نه میشه فهمید چی میشه ، عابرا لبخند میزنن اما تو مغزا آتیشه؛ برای من برای تو تموم فصل ها پاییزه ، از رو درخت عمرمون براگای بودن میریزه
فکر میکنی بهار میاد آخه شنیدی اسمشو ، تو شهر قصه اش نبودی ندیدی سرنوشتشو؛ تو شهر ما جای تو نیست جای کلاغای سیاس ، تو عاشقی و ساده دل ، اما زمونه بی وفاس؛ نه میشه گفت که چی بوده نه میشه فهمید چی میشه ، عابرا لبخند میزنن اما تو مغزا آتیشه؛ برای من برای تو تموم فصل ها پاییزه ، از رو درخت عمرمون براگای بودن میریزه