ساعتی با خواننده پیشکسوت موسیقی سنتی ایران و نوازنده ساز عود
عبدالوهاب شهیدی: پدرم میگفت در چهرهات میبینم که در موسیقی موفق خواهی شد!
عبدالوهاب شهیدی 97 ساله شد. خالق تصنیف زیبا و ماندگار«زندگی» با آن مطلع شهیر: «اون نگاه گرم تو...»؛ اثری در دستگاه ماهور و در گوشه طوسی. بیتردید این قطعه همانند قطعاتی چون «توای پری کجایی» حسین قوامی، «الهه ناز» غلامحسین بنان، «مرغ سحر» محمدرضا شجریان و... در کنار آثار پرشمار شهیدی در تاریخ موسیقی ایران باقی خواهد ماند. شهیدی نخستین بار این قطعه را سال 1347 در جشن هنر شیراز اجرا کرد. به گفته خودش«کاری که اصیل باشد، همیشه دیده میشود».
حضور و فعالیت استاد عبدالوهاب شهیدی خواننده پیشکسوت موسیقی سنتی ایران، نوازنده ساز عود و آهنگساز، در عرصه موسیقی به سالهای خیلی دور برمی گردد؛ سالهای پربار موسیقی ایران که هنرمندان در تولید و اجرای زیباترین قطعات از یکدیگر پیشی میگرفتند تا اینکه روزگار دگر شد و شهیدی چارهای جز خانهنشینی نیافت و به 40 سال خواندن و نواختن در دستگاه سکوت اکتفا کرد. امروز نه دیگر دستان چروکیده و رنجورش توانای نواختن عود را دارند و نه تارهای صوتیاش یارای خواندن.
اما این نافی نقش امید در چشمان او نیست! او به حیات دوباره موسیقی ایران امیدوار است و به نسل جوان ایمان دارد. به گفته استاد عبدالوهاب شهیدی «اکثر جوانهای امروز سی دیهای برنامه «گلها» را به همراه دارند.»
شهیدی سالها در جامعه باربد که استاد اسماعیل مهرتاش (موسیقیدان ایرانی) مؤسس آن بود فعالیت میکرد و آواز و ردیف موسیقی ایران را در همین مرکز آموخت. محمدرضا شجریان از دیگر شاگردان مهرتاش درباره شهیدی گفته است: «استاد مهرتاش، عشق و علاقه عجیبی به آقای شهیدی داشتند و او را اعتبار «جامعه باربد میدانستند... او دارای مَنشی بزرگوارانه در موسیقی ما است. هرجا که او بود، بالاترین عنوان هنری را داشت... اعتبار شهیدی چنان زیاد بود که همیشه خودم را پشت او پنهان میکردم تا کسی مرا نبیند. من از او یاد گرفتم که رفتار هنری باید چگونه باشد.»
تولد عبدالوهاب شهیدی بهانهای شد تا گپ و گفتی دوستانه با استاد بزرگ آواز ایران داشته باشیم.
شهیدی میگوید: «من یکم مهرماه سال 1301 به دنیا آمدم وامسال 97 ساله شدم. زادگاهم میمه اصفهان است و دوران دبستان را در این شهر گذراندم. پدرم میرزا حسن شهیدی ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبی از نوادگان شهید ثانی بودند. از دوران کودکی به موسیقی علاقهمند بودم و گاهی اوقات با خود آواز خواندن را زمزمه میکردم. پدرم هم من را تشویق میکرد و میگفت «در چهرهات میبینم که در این زمینه موفق خواهی شد و باید مسیر موسیقی را ادامه بدهی». 14 سال سن داشتم که پدرم فوت کرد. در واقع پشتیبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانیون بود و به موسیقی احاطه کامل داشت و من چندین آواز را نزد ایشان آموزش دیدم. بعدها یعنی سال 1317 آموزگار شدم و بعد به نظام وظیفه پیوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم. تمامی این اتفاقات تقدیر من بود. طبیعت این مأموریت را بر عهده من گذاشته بود و از خود اختیاری نداشتم. آن روزها تمام وقتم را صرف آموختن و رفتن به تئاتر میکردم. من پیش از آنکه بهصورت جدی موسیقی را ادامه بدهم، به کار بازیگری تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنایی با استاد مهرتاش آموزش موسیقی را در محضر ایشان آموختم و به برنامه رادیویی گلها وارد شدم و تعداد آثاری که از آن برنامه باقی مانده و آرشیو شده، 70 درصد آن اجرای من بوده است اما بعد از انقلاب نه اجرایی داشتم و نه نوار کاستی منتشر کردم. البته اوایل انقلاب مدتی موسیقی تحریم بود و اثری پخش نمیشد ولی بعدها بدون آنکه بخواهم خانهنشین شدیم.»
شهیدی به روزهایی که در زندان بازداشت بود، اشاره میکند و میافزاید: «اوایل انقلاب در اصفهان بازداشت شدم، آن هم بر سر یک زمین کشاورزی که از دولت گرفته بودم. آن زمان یک چاه آب در زمین حفر کرده بودم که حدوداً 500 میلیون تومان برایم هزینه برداشت، اما تنها 4 میلیون تومان به من برگرداندند. بعد از آن هم یکسری مشکلات محلی به وجود آمد و یک تعداد جوان نابالغ شروع به اذیت مردم کردند. مشکل بازداشت من همچنان ادامه داشت تا آنکه از مسئولانِ پرونده خواستم پروندهام را ببینند و نتیجه نهایی را اعلام کنند و خوشبختانه از مرکز نامه آمد که ایشان را محترمانه آزاد کنید. اما چه فایده، پول و زمین از بین رفت.»
عبدالوهاب شهیدی دانشآموختهی مکتب اصفهان است و شاید دلیل این امر زادگاه او بوده است. اما او براین نظر است که «همه مکاتب موسیقی هستند و تفاوتی با هم ندارند و انتخاب این نامها چون مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبریز به لحاظ محلی و موقعیت جغرافیایی است. استادان اول من صفحه گرامافون بودند یعنی با شنیدن صدای استادانی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری از روی صفحه، شیوه آن دو استاد را پیروی کردم و علاقهمند شدم اما وقتی به کلاس استاد مهرتاش آمدم ایشان گفتند «تمامی این روشها را از ذهنت پاک کن» و یک سال مشغول پاک کردن آنها بودم.»
شهیدی نوازنده قهار ساز عود (یا بربط) است و در واقع سبکی را در این ساز به وجود آورد که تا به امروز ادامه دارد و آنچه هنرجویان آموزش میبینند، شیوه عودنوازی ایشان است. یعنی نواختن عود به شیوه موسیقی ایرانی. او دراین باره میگوید: «سنتور ساز اول من بود اما با صدای ساز عود از«رادیو خاورمیانه عربی» آشنا شدم و خیلی تحت تأثیراین صدا قرار گرفتم. آقایی بود بهنام «خضوری» از یهودیان عراق و از ترس آنکه به اسرائیل نبرندش، از بصره به ایران آمده بود. وقتی به جامعه باربد آمد، آقای مهرتاش او را استخدام کرد. او استاد قانون بود ولی در نوازندگی عود هم تبحر داشت. بهطور اتفاقی با ایشان برخورد کردم و برایم یک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاری را به من یاد داد. چون با تار آشنایی داشتم خیلی زود با عود ارتباط برقرار کردم. من تنها کاری که روی عود انجام دادم این بود که این ساز را از فراموشی بیرون آوردم و صدایی که امروز از ساز عود شنیده میشود نتایج زحمات من و شیوه کاریام است. من سبک نواختن تار را روی عود پیاده کردم و سالها دراین باره تلاش کردم. شنیدم که قرار است این ساز به نام ایران ثبت جهانی شود و از دوستانی که در این باره زحمت میکشند تشکر میکنم. چرا که اتفاق بسیار خوبی است و هر آنچه را در راه کشورم ایران باشد و صورت بگیرد، حرفی ندارم و موافقت خود را اعلام میکنم.»
عبدالوهاب شهیدی دارای دو دکترای موسیقی (درجه یک هنری) یکی برای ساز عود و دیگر برای آواز است. او سبکی منحصر به فرد در آواز دارد و میگوید: «صدا بیانکننده شخصیت انسان است. شخصیت من هم بهگونهای تعیین شده بود که موسیقی اصیل یعنی موسیقی محلیهای کشورمان که فولکلور است را بیاموزم و بخوانم که بیشترین آن هم آثاری از بزرگان موسیقی در دوره ساسانیان است. من موسیقی فولک را دنبال کردم و روی آهنگهایی که به جای مانده بود اشعار بزرگان را پیاده کردم. تمام این آثار ریتمیک بود و در واقع کاری کردم که کسی از موسیقی من خسته نشود و الحمدلله هم انجام شد.
این استاد بزرگ آواز گاه آثاری را که امروز با عنوان موسیقی آوازی رواج پیدا کرده، میشنود و میگوید: «موسیقیهای امروزی را گوش میکنم و میبینم که تعداد هنرمندان افزایش یافته، اما بیشتر از آنکه هنرمند باشند «هنر بند» هستند. پیش از این عزیزانی چون بنان، قوامی، ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، عبدالعلی وزیری و... بودند که توانستند موسیقی آوازی را به درستی به مردم معرفی کنند. اما متأسفانه امروز این بزرگان آرام آرام کنار گذاشته شدهاند. آینده موسیقی ایران بستگی به فعالیت همین جوانان دارد. آنها باید در زمینه معرفی درست موسیقی اصیل ایرانی تلاش کرده و آن را ارتقا دهند و در این راه رشد کنند. پایه و اساس یک موسیقی شعر است. زمانی یک تصنیف گُل میکند که در کنار یک شعر خوب، ملودی و بعد آواز قرار بگیرد.
شهیدی نزدیک به یک قرن در این مملکت زندگی کرده و بهار و خزانهای بسیاری را پشت سر گذارده است. او آرزو دارد «همه مردم کشورم سلامت و سعادتمند باشند. این مردم هستند که پشتیبان موسیقیاند. با حمایت مردم یک هنرمند معروف میشود. مردم هنرمند را بزرگ میکنند و در حال حاضر هم وظیفه دارند که به هنرمندان احترام بگذارند و آنها را حمایت کنند. خدا را شکر از روزهایی که بر من گذشت، راضی هستم تا ببینم نوبت ما کی خواهد شد.»
تولد استاد عبدالوهاب شهیدی مصادف با سالروز تولد استاد شجریان است؛ یکم مهر. او ضمن تبریک تولد، برای ایشان آرزوی سلامتی دارد. او ناراحت و نگران از روزهایی است که میگذرد و خسرو آواز ایران در بستر بیماری است. شهیدی میگوید: «روی ماهش را میبوسم و غمخوارش هستم. از پیشامدی که برای ایشان به وجود آمده ناراحت هستم و تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم دعا برای سلامتی ایشان است. آشنایی من با شجریان به جشن هنر شیراز برمیگردد. البته در جشن طوس هم در کنار هم بودیم. او نه تنها یک هنرمند است، بلکه یار و رفیق مهربانی است. انسانی بسیار با ادب و آشنا به هنر و سالها در این زمینه زحمات بسیاری کشیده است. او هرگاه میشنید استادی آمده، هر طور که شده به خدمت او میرسید تا بر دانشش بیفزاید. شجریان هم از شاگردان مهرتاش است و در ابتدای کار در محضر ایشان آموزش موسیقی دیده است. چند شب گذشته یک نوار کاست از کارهای ایشان را گوش میدادم، در دستگاه آواز ابوعطا با همراهی ساز جلیل شهناز؛ من در سرتاسر این نوار اشک ریختم که چرا باید چنین اتفاقی برای آقای شجریان رخ بدهد! طبیعت با ایشان چه کرده است! طبیعت او را میسازد، پرورش میدهد و بعد او را به زمین میزند. این چه قانونی در طبیعت است؟ این افراد و انسانهای بزرگ آسان به دست نمیآیند. شاید هر هزار سال یک بار. به قول باباطاهرعریان: «من آن بحرم که در ظرف آمدستم / چو نقطه بر سر حرف آمدستم / بهر الفی الف قدی بر آید / الف قدم که در الف آمدستم». این هنرمندان هر هزار سال یک بار متولد میشوند و هزار سال دیگر باید صبر کرد تا بار دیگر مادر گیتی چنین هنرمندانی به دنیا آورد. حیف و صد حیف برای موسیقی ایران.»
در چهره عبدالوهاب شهیدی غم بزرگی آشکار شده و سرش را به نشان تأسف به پایین میاندازد و با همان بغضی که در گلویش نهفته، بیان میکند: «سال گذشته ایشان به منزل من آمدند. روز پرخاطره و خوبی بود.در این سالها پراکنده ایشان را میدیدم. ولی باور کنید خیلی ناراحت هستم. من میدانم او چه دردی دارد و این درد را حس میکنم! آنچه داشت باخته است. آن صدای شیوایش از بین رفته و این بیعدالتی طبیعت است. طبیعت سرمایه و زندگیاش را گرفته است. خدا را قسم میدهم بلکه حالش کمی بهتر شود. آقای شجریان شاگردان بسیاری تربیت کرده و خوشبختانه صداهای خوبی نیز در این میان ظهور پیدا کردهاند، تنها باید تجربه لازم را پیدا کنند.»
حضور و فعالیت استاد عبدالوهاب شهیدی خواننده پیشکسوت موسیقی سنتی ایران، نوازنده ساز عود و آهنگساز، در عرصه موسیقی به سالهای خیلی دور برمی گردد؛ سالهای پربار موسیقی ایران که هنرمندان در تولید و اجرای زیباترین قطعات از یکدیگر پیشی میگرفتند تا اینکه روزگار دگر شد و شهیدی چارهای جز خانهنشینی نیافت و به 40 سال خواندن و نواختن در دستگاه سکوت اکتفا کرد. امروز نه دیگر دستان چروکیده و رنجورش توانای نواختن عود را دارند و نه تارهای صوتیاش یارای خواندن.
اما این نافی نقش امید در چشمان او نیست! او به حیات دوباره موسیقی ایران امیدوار است و به نسل جوان ایمان دارد. به گفته استاد عبدالوهاب شهیدی «اکثر جوانهای امروز سی دیهای برنامه «گلها» را به همراه دارند.»
شهیدی سالها در جامعه باربد که استاد اسماعیل مهرتاش (موسیقیدان ایرانی) مؤسس آن بود فعالیت میکرد و آواز و ردیف موسیقی ایران را در همین مرکز آموخت. محمدرضا شجریان از دیگر شاگردان مهرتاش درباره شهیدی گفته است: «استاد مهرتاش، عشق و علاقه عجیبی به آقای شهیدی داشتند و او را اعتبار «جامعه باربد میدانستند... او دارای مَنشی بزرگوارانه در موسیقی ما است. هرجا که او بود، بالاترین عنوان هنری را داشت... اعتبار شهیدی چنان زیاد بود که همیشه خودم را پشت او پنهان میکردم تا کسی مرا نبیند. من از او یاد گرفتم که رفتار هنری باید چگونه باشد.»
تولد عبدالوهاب شهیدی بهانهای شد تا گپ و گفتی دوستانه با استاد بزرگ آواز ایران داشته باشیم.
شهیدی میگوید: «من یکم مهرماه سال 1301 به دنیا آمدم وامسال 97 ساله شدم. زادگاهم میمه اصفهان است و دوران دبستان را در این شهر گذراندم. پدرم میرزا حسن شهیدی ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبی از نوادگان شهید ثانی بودند. از دوران کودکی به موسیقی علاقهمند بودم و گاهی اوقات با خود آواز خواندن را زمزمه میکردم. پدرم هم من را تشویق میکرد و میگفت «در چهرهات میبینم که در این زمینه موفق خواهی شد و باید مسیر موسیقی را ادامه بدهی». 14 سال سن داشتم که پدرم فوت کرد. در واقع پشتیبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانیون بود و به موسیقی احاطه کامل داشت و من چندین آواز را نزد ایشان آموزش دیدم. بعدها یعنی سال 1317 آموزگار شدم و بعد به نظام وظیفه پیوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم. تمامی این اتفاقات تقدیر من بود. طبیعت این مأموریت را بر عهده من گذاشته بود و از خود اختیاری نداشتم. آن روزها تمام وقتم را صرف آموختن و رفتن به تئاتر میکردم. من پیش از آنکه بهصورت جدی موسیقی را ادامه بدهم، به کار بازیگری تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنایی با استاد مهرتاش آموزش موسیقی را در محضر ایشان آموختم و به برنامه رادیویی گلها وارد شدم و تعداد آثاری که از آن برنامه باقی مانده و آرشیو شده، 70 درصد آن اجرای من بوده است اما بعد از انقلاب نه اجرایی داشتم و نه نوار کاستی منتشر کردم. البته اوایل انقلاب مدتی موسیقی تحریم بود و اثری پخش نمیشد ولی بعدها بدون آنکه بخواهم خانهنشین شدیم.»
شهیدی به روزهایی که در زندان بازداشت بود، اشاره میکند و میافزاید: «اوایل انقلاب در اصفهان بازداشت شدم، آن هم بر سر یک زمین کشاورزی که از دولت گرفته بودم. آن زمان یک چاه آب در زمین حفر کرده بودم که حدوداً 500 میلیون تومان برایم هزینه برداشت، اما تنها 4 میلیون تومان به من برگرداندند. بعد از آن هم یکسری مشکلات محلی به وجود آمد و یک تعداد جوان نابالغ شروع به اذیت مردم کردند. مشکل بازداشت من همچنان ادامه داشت تا آنکه از مسئولانِ پرونده خواستم پروندهام را ببینند و نتیجه نهایی را اعلام کنند و خوشبختانه از مرکز نامه آمد که ایشان را محترمانه آزاد کنید. اما چه فایده، پول و زمین از بین رفت.»
عبدالوهاب شهیدی دانشآموختهی مکتب اصفهان است و شاید دلیل این امر زادگاه او بوده است. اما او براین نظر است که «همه مکاتب موسیقی هستند و تفاوتی با هم ندارند و انتخاب این نامها چون مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبریز به لحاظ محلی و موقعیت جغرافیایی است. استادان اول من صفحه گرامافون بودند یعنی با شنیدن صدای استادانی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری از روی صفحه، شیوه آن دو استاد را پیروی کردم و علاقهمند شدم اما وقتی به کلاس استاد مهرتاش آمدم ایشان گفتند «تمامی این روشها را از ذهنت پاک کن» و یک سال مشغول پاک کردن آنها بودم.»
شهیدی نوازنده قهار ساز عود (یا بربط) است و در واقع سبکی را در این ساز به وجود آورد که تا به امروز ادامه دارد و آنچه هنرجویان آموزش میبینند، شیوه عودنوازی ایشان است. یعنی نواختن عود به شیوه موسیقی ایرانی. او دراین باره میگوید: «سنتور ساز اول من بود اما با صدای ساز عود از«رادیو خاورمیانه عربی» آشنا شدم و خیلی تحت تأثیراین صدا قرار گرفتم. آقایی بود بهنام «خضوری» از یهودیان عراق و از ترس آنکه به اسرائیل نبرندش، از بصره به ایران آمده بود. وقتی به جامعه باربد آمد، آقای مهرتاش او را استخدام کرد. او استاد قانون بود ولی در نوازندگی عود هم تبحر داشت. بهطور اتفاقی با ایشان برخورد کردم و برایم یک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاری را به من یاد داد. چون با تار آشنایی داشتم خیلی زود با عود ارتباط برقرار کردم. من تنها کاری که روی عود انجام دادم این بود که این ساز را از فراموشی بیرون آوردم و صدایی که امروز از ساز عود شنیده میشود نتایج زحمات من و شیوه کاریام است. من سبک نواختن تار را روی عود پیاده کردم و سالها دراین باره تلاش کردم. شنیدم که قرار است این ساز به نام ایران ثبت جهانی شود و از دوستانی که در این باره زحمت میکشند تشکر میکنم. چرا که اتفاق بسیار خوبی است و هر آنچه را در راه کشورم ایران باشد و صورت بگیرد، حرفی ندارم و موافقت خود را اعلام میکنم.»
عبدالوهاب شهیدی دارای دو دکترای موسیقی (درجه یک هنری) یکی برای ساز عود و دیگر برای آواز است. او سبکی منحصر به فرد در آواز دارد و میگوید: «صدا بیانکننده شخصیت انسان است. شخصیت من هم بهگونهای تعیین شده بود که موسیقی اصیل یعنی موسیقی محلیهای کشورمان که فولکلور است را بیاموزم و بخوانم که بیشترین آن هم آثاری از بزرگان موسیقی در دوره ساسانیان است. من موسیقی فولک را دنبال کردم و روی آهنگهایی که به جای مانده بود اشعار بزرگان را پیاده کردم. تمام این آثار ریتمیک بود و در واقع کاری کردم که کسی از موسیقی من خسته نشود و الحمدلله هم انجام شد.
این استاد بزرگ آواز گاه آثاری را که امروز با عنوان موسیقی آوازی رواج پیدا کرده، میشنود و میگوید: «موسیقیهای امروزی را گوش میکنم و میبینم که تعداد هنرمندان افزایش یافته، اما بیشتر از آنکه هنرمند باشند «هنر بند» هستند. پیش از این عزیزانی چون بنان، قوامی، ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، عبدالعلی وزیری و... بودند که توانستند موسیقی آوازی را به درستی به مردم معرفی کنند. اما متأسفانه امروز این بزرگان آرام آرام کنار گذاشته شدهاند. آینده موسیقی ایران بستگی به فعالیت همین جوانان دارد. آنها باید در زمینه معرفی درست موسیقی اصیل ایرانی تلاش کرده و آن را ارتقا دهند و در این راه رشد کنند. پایه و اساس یک موسیقی شعر است. زمانی یک تصنیف گُل میکند که در کنار یک شعر خوب، ملودی و بعد آواز قرار بگیرد.
شهیدی نزدیک به یک قرن در این مملکت زندگی کرده و بهار و خزانهای بسیاری را پشت سر گذارده است. او آرزو دارد «همه مردم کشورم سلامت و سعادتمند باشند. این مردم هستند که پشتیبان موسیقیاند. با حمایت مردم یک هنرمند معروف میشود. مردم هنرمند را بزرگ میکنند و در حال حاضر هم وظیفه دارند که به هنرمندان احترام بگذارند و آنها را حمایت کنند. خدا را شکر از روزهایی که بر من گذشت، راضی هستم تا ببینم نوبت ما کی خواهد شد.»
تولد استاد عبدالوهاب شهیدی مصادف با سالروز تولد استاد شجریان است؛ یکم مهر. او ضمن تبریک تولد، برای ایشان آرزوی سلامتی دارد. او ناراحت و نگران از روزهایی است که میگذرد و خسرو آواز ایران در بستر بیماری است. شهیدی میگوید: «روی ماهش را میبوسم و غمخوارش هستم. از پیشامدی که برای ایشان به وجود آمده ناراحت هستم و تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم دعا برای سلامتی ایشان است. آشنایی من با شجریان به جشن هنر شیراز برمیگردد. البته در جشن طوس هم در کنار هم بودیم. او نه تنها یک هنرمند است، بلکه یار و رفیق مهربانی است. انسانی بسیار با ادب و آشنا به هنر و سالها در این زمینه زحمات بسیاری کشیده است. او هرگاه میشنید استادی آمده، هر طور که شده به خدمت او میرسید تا بر دانشش بیفزاید. شجریان هم از شاگردان مهرتاش است و در ابتدای کار در محضر ایشان آموزش موسیقی دیده است. چند شب گذشته یک نوار کاست از کارهای ایشان را گوش میدادم، در دستگاه آواز ابوعطا با همراهی ساز جلیل شهناز؛ من در سرتاسر این نوار اشک ریختم که چرا باید چنین اتفاقی برای آقای شجریان رخ بدهد! طبیعت با ایشان چه کرده است! طبیعت او را میسازد، پرورش میدهد و بعد او را به زمین میزند. این چه قانونی در طبیعت است؟ این افراد و انسانهای بزرگ آسان به دست نمیآیند. شاید هر هزار سال یک بار. به قول باباطاهرعریان: «من آن بحرم که در ظرف آمدستم / چو نقطه بر سر حرف آمدستم / بهر الفی الف قدی بر آید / الف قدم که در الف آمدستم». این هنرمندان هر هزار سال یک بار متولد میشوند و هزار سال دیگر باید صبر کرد تا بار دیگر مادر گیتی چنین هنرمندانی به دنیا آورد. حیف و صد حیف برای موسیقی ایران.»
در چهره عبدالوهاب شهیدی غم بزرگی آشکار شده و سرش را به نشان تأسف به پایین میاندازد و با همان بغضی که در گلویش نهفته، بیان میکند: «سال گذشته ایشان به منزل من آمدند. روز پرخاطره و خوبی بود.در این سالها پراکنده ایشان را میدیدم. ولی باور کنید خیلی ناراحت هستم. من میدانم او چه دردی دارد و این درد را حس میکنم! آنچه داشت باخته است. آن صدای شیوایش از بین رفته و این بیعدالتی طبیعت است. طبیعت سرمایه و زندگیاش را گرفته است. خدا را قسم میدهم بلکه حالش کمی بهتر شود. آقای شجریان شاگردان بسیاری تربیت کرده و خوشبختانه صداهای خوبی نیز در این میان ظهور پیدا کردهاند، تنها باید تجربه لازم را پیدا کنند.»
منبع:
روزنامه ایران
تاریخ انتشار : دوشنبه 2 مهر 1397 - 11:55
افزودن یک دیدگاه جدید